یک واقعیت و دو پرسش

در میان نظراتی که پیرامون مطالب قبلی وبلاگ«چپ دموکرات» آمده بود،در دو مورد نیاز به اعلام نظر جمعی نیروهای چپ دموکرات احساس شد که در هر دو مورد به زعم ما، بیانیه اصول چپ دموکرات گویا و روشن بود. یکی سوال از نگاه ما به جنبش زنان و دیگری پرسش از نگاه به قومیت ها(یا همان ملیت های) موجود و حرکت هایی که به نام هویت طلبی و ناسیونالیسم تباری دیده می شود نزد نیرو های چپ دموکرات بوده است.
پیش از این هر دو اما نکته ای دیگر در میان تعدادی از نظرات به چشم خورد که بی تردید نه در مقام پاسخ، بلکه از موضع بیان واقعیتی مرتبط با خاستگاه ایرانی چنان نظراتی، توضیح زیر خواهد آمد.

1)بر خورد دیگران با ما
1- الف) چپ هایی که ما را پس می زنند:
« برای انقلابیون، جهان همواره آمادگی لازم برای انقلاب را دارد»(ماکس هورکهایم).
باری به باور بسیاری از نیروهای چپ موجود، که از اصول خود یکی را انقلاب می دانند، هر تفکر جدیدی که مدخلیتی آنی و فوری در زمینه انقلاب نداشته باشد، نه تنها چپ نیست، که همدست نیروهای امنیتی وهم داستان دشمن!لیبرال است.
این رفقا البته به سنت عمل می کنند وبی شک گسست از باوری که تاریخی و درونی شده است، چونان دست و پا زدن های ساختار موجود فکری و فر هنگی جامعه ما که همچنان در برابر الزامات جدید جامعه و جهان پاره ای ناخرسندی های عمیق را بروز می دهد، دشوار وبر بسیاری محال می نماید.
چپ دموکرات نه مدعی سهم خواهی در وضعیت موجود است(چرا که اولا معتقد است تعقل در عمل به مقتضای شرایط موجود، تنها رنج کار فرهنگی را نصیب ما می کند که اگر چه سخت اما شیرین است و اگر منافعی از چپ بودن در شرایط فعلی و حتی آینده ایجاد می شود، بی هیچ مقاومت و تردیدی به دیگر رفقایی که حضور ناخوشایندی دارند همه را از سهم خود هبه می کنیم) و نه معتقد به نتیجه بخش بودن تحولات آنی بر بستر رشد نیافته و غیر آگاه کنونی به نفع ساختاری چپ گراست. بنا بر همین تحلیل است که معتقیدیم تنها با باروری جامعه مدنی و رشد آگاهی به یک مدنیت مطلوب می توان عرصه را برای تحقق آنچه اقتضائات روانی اندیشه چپ است فراهم کنیم.
بنابر این، ما به عنوان بخشی از نیروهای چپ موجود برای بیان ایده و تحلیل های خود سعی در تجمیع نیروهایی با تحلیل نزدیک به خود را داشته وهمت به تولید فکر و کار تئوریک در عرصه عینی خواهیم نمود. این مسئله هیچ منافاتی با تئوری و عمل سایر نیرو های سیاسی چپ نداشته و تنها از موضع بروز فکری جمع ما صورت یافته است.

1- ب)لیبرال هایی که توتالیترند؛
چند سال پیش، محسن مخملباف که بادبان اعتقادش همواره خوب کار کرده است، در عین حال جمله ای گفت که بی مناسبت با این مجال نیست.«در درون هریک از ما ایرانی ها یک شازده کوچولو خوابیده است.»
این شازده کوچولو، استبداد بالقوه ایست که تنها مجال می خواهد تا صحنه را به نفع خود تمام کند. چندان تفاوت نمی کند که شازده ی ما را در گوشش اذان گفته باشند، یا از لاک سروده باشند و یا مانیفست کمونیست جاری کرده باشند. همین که فرصت یابد تمامیت خواه می شود و خود کامه. تاریخ جامعه ما نه لیبرال ها را در قدرت دیده است و نه چپ ها را. دولت مدرن قبلی هنوز از قنداق سنت و ناسیونالیسم شوینیستی نرسته بود و ژست های بی نسبت می گرفت، وصف ساختار سیاسی موجود نیز مشخص است. در چنین شرایطی معلوم نیست وقتی شعار ها و تئوری ها در حد ادعا های بالقوه مانده است چرا ادعا های ما چپ ها همیشه نقاب شک بر چهره ی یک تفکر دیکتاتور ماب بوده است وقتی عرصه ی تجلی برای هیچ یک از دو قطب روی نداده است و مگر این تاختن به اندیشه های غیر ، چیزی را جز نغمه های تمامیت خواهانه که همیشه مخل دموکراسی و دموکراتیزاسیون بوده است، نشان می دهد؟
بالمآل، ما مدعی هستیم که همین روحیات غیر ستیزانه و خود خواهانه است که تغییر نگرش هادر جامعه را ضروری کرده، معتقدیم هر نحله دیگری که بر بستر ذهنی و فرهنگی موجود به قدرت دست یابد، تنها استبدادی با رنگ جدید بر تاریخ ما خواهد افزود استبداد و رنج ها با حسرت دوباره بر جای خواهد ماند.

2) نگرش ما به مسئله قومیت و زنان؛
چپ دموکرات، در کنار اصولی که از موضع چپ دارد، اصالت بر چسته ای نیز به دموکراسی داده است. بی گمان کسانی که به درک صحیحی از دموکراسی و نحله چپ رسیده باشند، به نیکی دریافته اند که دموکراسی بر مبنای حقوق انسان شکل یافته است. بنابراین در این چارچوب هر انسانی از جایگاه انسانی خود دارای حقوقی است که اگر کسی یا کسانی متجاوز به آن شده باشند، حق اقامه دعوی (دادخواهی) به استیفای حقش محفوظ بلکه دموکراسی مدعیامتناع از تضییع حقوق افراد در درون چارچوب خود بوده است.
شکی نیست که در وضعیت موجود جامعه ی ما، خیزش های اجتماعی که همواره مبتنی بر پاره ای شکاف های اجتماعی شکل گرفته اند، بیشترین پتانسیل را بر مبنای شکاف حقوقی زنان، شکاف های قومی ، شکاف های مذهبی و به طور عمده شکاف های اقتصادی و سیاسی جهت بروز دارا هستند. بر این اساس است که ما معتقدیم هر کدام از جنبش های قومی در صورتی که بر محور قوم مداری و قوم مرکزی شکل نیافته باشد در متن حرکت خود انرژی حرکت های عمده تری را نیز آزاد خواهد کرد.

2- الف)مسئله قومیت ها(ملیت ها):
مسئله ای که در همه ی این سالها مطرح بوده است، مسئله هویت طلبی اقوام مختلف ایرانی بوده است. بر این اساس ترک ها، کرد ها، بلوچ ها، ترکمن ها، عرب ها و دیگر اقوام ایرانی مبتنی بر خاستگاه خاص خود مایل به بر خورداری از پاره ای حقوق متناسب با گرایشات قومی خود بوده اند. مسئله را با یک فرض بیان می کنیم:
فرض کنیم کودکی که از مادر و پدری ترک(آذری) بر آمده است، در سن یک سالگی بر اثر یک اتفاق در اختیار یک زوج آلمانی قرار گیرد و مبتنی برآموزش های مستقیم خانوادگی و محیطی آن زوج آلمانی پرورش یابد. در سن هفتاد سالگی همین فرد به هویت پدر و مادری واقعی خود آگاه شود. اگر بند بند وجود این پیر سال را از هم باز کنیم یک «یولداش» بیرون نمی آید. این فرص مستقیما به این مسئله بر می گردد که اولا زبان مسئله ای جبری ناشی از جبر موقعیت جغرافیایی است و دوم اینکه انسان بما هویت خود تنها دارای یک هویت اساسی و اصلی است که به تعبیری همان هویت نوعی اوست و سایر هویت های انتزاعی دیگر صرفا بر اساس مقتضیات محیطی و غیر نوعی بر او عارض می گردد. در عین پذیرش این اصل اساسی برای خود که برای تعریف یک انسان نمی توان مولفه هایی جز شاکله هویت نوعی او را طرح کرد اما پذپیرفته ایم که به هر روی جهان موجود همچنان مقتضیات عصری خود را دارد، (ما به آنها دامن نمی زنیم ،اما ... ) بنابر این نمی توان واقعیات موجود، دال بر وجود خواست های مبتنی بر هویت طلبی قومی را نادیده گرفت. بنابراین تا آنجایی که به قوم مداری و خود برتر بینی قومی و ملی نیانجامد، خود را همراه همه ی حق طلبی های قومی( برای نابودی هر گونه تبعیض قومی و ملی) در چارچوب جامعه ای دموکراتیک و الگویی دموکرات می دانیم.ضمن اینکه قائل به این مسئله اساسی تر هستیم که محرومیت های قومی مختلف در جامعه ی ایران ناشی از نبود جامعه ی مدنی رشد یافته، وجود ساختی غیر دموکراتیک و استبدادی است، بنابراین مشکلات موجود عمدتا به ایدئولوژی حاکم بر می گردد که جامعه را به خودی و غیر خودی تقسم کرده است. این در حالی است که چارچوب دموکراتیک پیشنهادی ما(به نسبه) عاری از ایدئولوژی خاص مقتضیات حقوقی همه ی گروه های اجتماعی را در کنار هم لحاظ خواهد کرد پس هر گونه برتری ناشی از تمایزات غیر حقیقی را رد ونفی می کنیم.
( مشکل قومیت فریبی از سوی حکومت های استبدادی ، منفت طلب و آریستو کراتی است که با پنهان کردن و فرافکنی مشکلات و بحران هاو مسایل اصلی به خصوص در جوامع کم توسعه یافته ومنتقل کردن فشار بر روی محور های چون تنش های قومی و مشغول کردن افراد در گیر بر سر چنان مسایلی در پی افزایش و انحصار سود و منفعت خود با کمترین هزینه ی ممکن هستند.)

2- ب) مسئله ی زنان:
بر اساس رویکرد فمینستی جهان دارای تفسیری مرد سالارانه است همچنین بیشتر مکاتب اجتماعی مسایل زنان را نادیده و گاه فراموش کرده اند اما تاریخ علم گویای این حقیقت است که مکتب چپ به عنوان مکتبی انسانی و دارای بیشترین دغدغه ی اجتماعی این مورد را به عنوان یکی از محوری ترین اصول خود قرار داده است چرا که حرکت آن از انسان آغاز می گردد و هنگامی که سرچشمه های تعیین حقوق را بر اساس انسان قرار دهیم بدان معناست که نگاه نه به واسطه ی تفکیک جنس و جنسیت بلکه بر اساس مقتضیات یک موجود اجتماعی است.زن یا مرد بودن و جنسیت با وجود قبول تفاوت های میان آنان فصل جدایی انسا ن از انسان است اما در وجود فرد اجتماعی گوهری مشترک وجود دارد که انسانیت آنان می باشد وگر نه میان دوفرد از یک جنس و جنسیت نیز تفاوت ها از عرش است تا فرش.براین اساس حقوق سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی باید بر اساس برابری و یکسانی میان افراد جامعه وجود داشته باشد وجنبش زنان برای تحقق خواست های خود که بر اساس تغییر برای برابری و نه سروری مرد یا زن است دارای مشروعیت و واقع بینی است.در دنیای امروز جهان اجتماعی را می باید از دریچه انسان بودن نگریست چرا که انسان پیش از هر چیز موجودی اجتماعی است.
در مورد زنان و حق فرزندی به نظر ما مادران به اندازه ی پدران دارای حق در مورد سرپرستی فرزندان می باشند و فرزندان چه فرزند قانونی و یا غیر قانونی دارای حقوق یکسانی هستند چونان که مادر می تواند نام خانوادگی خویش را بر فرزند بگذارد. اما در مورد سقط جنین به نظر ما بر اساس شرایط و تبصره مجاز میباشد؛ از آنجایی که پیشرفت علوم و آگاهی سازی در مورد تنظیم خانواده و مدیریت آن به اندازه مکفی داد سخن داده است لذا پیشگیری از بارداری در درجه نخست اهمیت قرار دارد. با توجه به اینکه فرایند جامعه پذیری نه تنها از دوران آغازین تولد انسان شروع می شود بلکه فرایند جامعه پذیری انسان در دوران جنینی نیز وجود دارد سقط جنین در ماه های اولیه تشکیل جنین که هنوز شاکله انسانی در آن وجود نیامده است بدون هیچ منع قانونی مجاز می باشد اما در دوران پیشرفته رشد جنین به علت غیر انسانی بودن آن تنها براساس شرایطی که حقوق آن را می توان با ژرف اندیشی مشخص نمود مجاز میباشد در غیر این صورت سقط جنین در دوره پیشرفته ی رشد جنین یعنی ماه های آخرین آن و بدون دلایل معتبر که حیات یک انسان را به خطر می اندازد در صورتی که دوام وی مخل حیات مادر نباشد انسانی نمی نماید.

چپ دموکرات ایران
19 تیرماه 1387

چرا سوسيال دموكرات نيستيم؟

چپ دموكرات ضمن درك و هضم ترديد ها، ابهامات و سوالات بيشماري كه درميان خوانندگان و پويش گران در نظرات خود مي بيند ، سعي خواهد كرد به فراخور امکان به تشريح مواضع خود بپردازد !

در اين مجال به دنبال پاسخگويي به پرسش عنواني ، به گشودن برخي مواضع خود مي پردازيم .
شكي نيست كه سوسيال دموكرات ها تاريخچه مشخصي دارند كه به نوعي پيش از ماركسيسم در قلب احزاب چپ موجود مي توان سابقه آن را جستجو كرد. به گونه اي كه تا پيش از پذيرش طرح و برنامه "ارفورت" كه به مثابه پذيرش ماركسيسم به عنوان الگوي اصلي حزب سوسيال دموكرات آلمان بود ، حزب سوسيال دموكرات آلمان موجوديت داشت و پس از شيفت مشخص و رسمي به ماركسيسم به جرأت مي توان گفت ؛ قاطبه گرايشات بعدي در اردوگاه فكري ماركسيسم رگه يا ريشه اي در اين حزب داشته اند . اگر چه سر آغاز ارتدوكس در ماركسيسم با وجود امثال "كائوتسكي" و "پلخانف" اولين نمود ماركسيستي در حزب سوسيال دموكرات آلمان بود ، اما به تدريج ساير شعب و شقوق ماركسيسم نيز از بستر حزب سوسيال دموكرات نضج گرفت . انشعابات گسترده اي كه از تجديد نظر طلباني چون "ادوارد برنشتاين" و "ژان ژورس"، تا برخورداران از راديكال ترين متدولوژي هاي حركتي چون "لنين"، "لوكزامبورگ" تا شاخه هاي تحليلي ، ساختارگرا ، فلسفي، انتقادي و ديگران را در بر مي گرفت .
به تدريج اما خاستگاه احزاب و گرايشات چپ ذيل همان عنوان "سوسيال دموكرات" از مواضع راديكال در روش و حتي هدف دست كشيد، به گونه اي كه آرام آرام، ضمن پذيرش ليبرال دموكراسي به عنوان چارچوب حاكم در مقام منتقدي منصف و در اوج خود حزبي فعال در قدرت كه درصدد توسعه رفاه درميان اقشار مختلف جامعه بوده است ، خود را متجلي كرد. حزبي كه به دنبال دست بردن در مناسبات توليد و توزيع سرمايه و سرمايه داري نبوده، بلكه ضمن پذيزش بقا و دوام مالكيت خصوصي بر ابزار توليد ِ عمده تنها به كسب حداقل هاي مناسب يك زندگي آبرومند براي اقشار و گروه هاي مختلف اجتماعي بسنده كرده است .
چنين الگويي از گرايش چپ كه امروزه تنها نمود مشخص و رسمي چپ در كشور هاي غربي است ، به نوعي "جناح چپ ليبراليسم " لقب گرفته است كه با ملاحظاتي مي توان چنين تعبيري را بر حق دانست .
كساني كه بانگاهي عميق و ديدي اساسي بيانيه اعلام موجوديت و نمودهاي ديگر نظرات ما را از طريق "وبلاگ" پي گرفته اند ، به وضوح خواهند يافت كه "چپ دموكرات " الگويي غير از " سوسيال دموكرات" بوده است ، هم از اين روست اگر در لفظ و مشخصه عنواني تمايزي را براي خود پذيرا شده است .
در اين الگو نه تنها ليبرال دموكراسي به نقد كشيده مي شود ، بلكه عامل اساسي و اصلي بهره كشي و استثمار اكثريت جامعه انساني به نفع اقليت صاحب ابزار توليد عمده ، روح ليبرال دموكراسي يعني "كاپيتاليسم" تعريف مي شود. وچپ دموكرات ، اساسا خود را در تقابل با همين وجه، كه اصل اساسي انديشه تاريخي چپ بوده است موضوعيت مي بخشد .
اما در اين ميان داعيه داران" چپ دموكرات" اصل ديگري را نيز را براي خود تعريف كرده اند كه بر بستر همين اصل مشروعيت اجتماعي خود را دنبال مي كنند و آن اصل نيز همانا دموكراسي است .
دموكراسي براي چپ دموكرات نه تنها يك لفظ و حربه سياسي نيست ، بلكه يك اصل مترقي و اساسي است كه چيزي جز برابري در توزيع قدرت اجتماعي و سياسي را بر خود حمل نمي كند . از چنين منظري است كه به دموكراسي نگريسته ميشود تا واجد صلاحيتي شود كه به عنوان يك اصل پيش برنده و مطلوب بر صدر عنوان هاي ديگر در الگوي ما برجسته شود .
بديهي است كه در اين ميان چنين سوالي دور از ذهن نخواهد بود كه چگونه وقتي يك الگو طرح مي شود كه صبغه چپ دارد ، ميتوان از برابري در آن دم زد ؟ ( سوالي كه ممكن است از سوي ليبرال ها مطرح شود، اين در حالي است كه ليبرال دموكراسي سالهاست با چنين منطقي پايان تاريخ را به نفع خود اعلام نموده است ).
در پاسخ به چنين پرسشي بايد گفت ؛ منطق ليبرال دموكراسي فوق الذكر ، از اساس اشتباه بوده است . "چپ دموكرات" نه تنها حتميت تاريخي را نمي پذيرد و پايانی ايدئولوژيك براي تاريخ متصور نيست ، بلكه آنچه از الگو بودن مطرح مي كند تنها ظرف عمل و مقتضاي اجتماعي نيروهاي چپ بوده است نه الگو ياچارجوب حاكم بر كل جامعه . (اين ادعا شايد بيش از همه به مذاق چپ هاي سنتي وارتدوكس ِ معتقد به حتميت ِ چپ پايان تاريخ خوش ننشيند ).
ما معتقديم تنها الگوي مناسب و برتر براي استقرار در جامعه "دموكراسي" بدون هر گونه پيشوند يا پسوند است (حال آنكه در توجيه عدم باور به بقاي دولت به مثابه ي نهادي پسيني دلالت هاي خاص خود را داريم ). در چنين ساختي از دولت است كه مي توان در عرصه اي مساعد بر بستر جامعه رشد يافته و مدني، در صورت برخورداري از تئوري هاي قابل پذيرش رنگ خود را بر محتواي دموكراسي زده ، مادام كه در راستاي برابري عمومي و واقعي بدون ايجاد رانت هایی براي دولت داران مدعي كارگران و زحمتكشان ، گام برداريم ، حائز رأي عمومي و بنابراين امكان لازم جهت تعميق پايه هاي اساسي برابري در همه زمينه ها به مفهوم سوسياليسم واقعي خواهيم بود .
اين همه بر اساس اين اصل مسلم استوار شده است كه معتقد نيستيم كه ميتوان در هيبت يك اقليت ممتاز و خير خواه ، جامعه اي را كه مايل و متمايل به انديشه ما نيست به سمت آينده اي محتوم سوق دهيم و همچنان كه سرمايه داري بر اساس خصلت رواني "حرص و طمع " و نفع گرايي بي حد و حصر استوار شده است ، سوسياليسم به عبارت مدلي مويد برابري براي همه نيز محتاج خواست عمومي و رواني جامعه خواهد بود كه جز با تبيين درست و فرهنگ سازي مناسب روي نخواهد داد .
بنابراين اگر چه تاريخ ِ به اصطلاح سوسيال دموكرات ها در همسويي با ليبراليسم است (كه ما خود را آن نمي دانيم ) ، اما تاريخ چپ انقلابي (يعني همان چپ تجربه شده كه مخالفان خود را به نام مرتد و خائن چونان مذهبي قدسي از دايره چپ بيرون مي كند ) هماره پيش از انقلاب ها در استواری با اقليتي چند سوار بر موج انقلاب ودوش توده ها و همراه بابرانگيختن گروه هاي خشمگين از وضع موجود و سو ء استفاده از تلاش آنها براي جامعه عاري از نابرابري و آزادي بوده است، و پس از انقلاب نیز با انداختن گناه بر دوش ديگران ، ايجاد دشمن دروني و بيروني و متعاقب آن ايجاد فضاي امنيتي و بسته نمودن جامعه كه هر انتقادي را به مثابه ضد انقلابي بودن گمارده و باتير وتبر به حذف آن مي پرداخت، منجر به نابودي آزادي و بسط نيافتن برابري ها گشت و از خود بيگانگي و استثمار را افزايش داد و سبب نابودي انديشه پوياي چپ و به وجود آمدن صورتي ناخوشايند و غير راستين از آن بوده است (هر چند كه شايد خواست اوليه افراد انقلابي آن چنين پيامدهايي نبوده باشد).شاخه اي از چپ كه به جاي دادن راهكار و ديدن واقعيات و پذيرفتن انتقادات همواره با دور كردن موضوع از حول خود و دادن نسبت هايي به ديگران همچون همسويي با ليبراليسم و يا ديگر برچسب هايي از اين دست در تلاش براي فرار از انتقادات و نديدن ديگران است. بر اين اساس شعار ما اين نيست كه هر كه از ما نيست بر ماست.بلكه در گام نخست فراخواني داديم به كساني كه چون ما مي انديشند تا با ما همراه شوند ، چه مسير خود را اينگونه شناخته ايم .
به هر روي ما خواهان زندگي بهتر به دور از بهره كشي و توزيع نابرابر امكانات و منافع موجود در جامعه هستيم و نه حذف و نابودي بي رحمانه ي ديگران در قالب شعارهاي احساسي در چارچوب يك سري مقولات خدشه ناپذير مقدس و تغيير ناپذير و نه خواهان ايزوله شدن و كشيدن ديوار آهنين به دور خود و يا ديگران .
(در راستاي جلوگيري از خستگي و بي ميلي خوانندگان ، سعي خواهد شد مطالب كوتاه و كامل ارائه شود و تبيين ها بيشتر به مطالب بعدي موكول شود).

چپ دموکرات ایران
جمعه ۱۴ تیر ۸۷
۴ جولای ۲۰۰۸