چرا سوسيال دموكرات نيستيم؟

چپ دموكرات ضمن درك و هضم ترديد ها، ابهامات و سوالات بيشماري كه درميان خوانندگان و پويش گران در نظرات خود مي بيند ، سعي خواهد كرد به فراخور امکان به تشريح مواضع خود بپردازد !

در اين مجال به دنبال پاسخگويي به پرسش عنواني ، به گشودن برخي مواضع خود مي پردازيم .
شكي نيست كه سوسيال دموكرات ها تاريخچه مشخصي دارند كه به نوعي پيش از ماركسيسم در قلب احزاب چپ موجود مي توان سابقه آن را جستجو كرد. به گونه اي كه تا پيش از پذيرش طرح و برنامه "ارفورت" كه به مثابه پذيرش ماركسيسم به عنوان الگوي اصلي حزب سوسيال دموكرات آلمان بود ، حزب سوسيال دموكرات آلمان موجوديت داشت و پس از شيفت مشخص و رسمي به ماركسيسم به جرأت مي توان گفت ؛ قاطبه گرايشات بعدي در اردوگاه فكري ماركسيسم رگه يا ريشه اي در اين حزب داشته اند . اگر چه سر آغاز ارتدوكس در ماركسيسم با وجود امثال "كائوتسكي" و "پلخانف" اولين نمود ماركسيستي در حزب سوسيال دموكرات آلمان بود ، اما به تدريج ساير شعب و شقوق ماركسيسم نيز از بستر حزب سوسيال دموكرات نضج گرفت . انشعابات گسترده اي كه از تجديد نظر طلباني چون "ادوارد برنشتاين" و "ژان ژورس"، تا برخورداران از راديكال ترين متدولوژي هاي حركتي چون "لنين"، "لوكزامبورگ" تا شاخه هاي تحليلي ، ساختارگرا ، فلسفي، انتقادي و ديگران را در بر مي گرفت .
به تدريج اما خاستگاه احزاب و گرايشات چپ ذيل همان عنوان "سوسيال دموكرات" از مواضع راديكال در روش و حتي هدف دست كشيد، به گونه اي كه آرام آرام، ضمن پذيرش ليبرال دموكراسي به عنوان چارچوب حاكم در مقام منتقدي منصف و در اوج خود حزبي فعال در قدرت كه درصدد توسعه رفاه درميان اقشار مختلف جامعه بوده است ، خود را متجلي كرد. حزبي كه به دنبال دست بردن در مناسبات توليد و توزيع سرمايه و سرمايه داري نبوده، بلكه ضمن پذيزش بقا و دوام مالكيت خصوصي بر ابزار توليد ِ عمده تنها به كسب حداقل هاي مناسب يك زندگي آبرومند براي اقشار و گروه هاي مختلف اجتماعي بسنده كرده است .
چنين الگويي از گرايش چپ كه امروزه تنها نمود مشخص و رسمي چپ در كشور هاي غربي است ، به نوعي "جناح چپ ليبراليسم " لقب گرفته است كه با ملاحظاتي مي توان چنين تعبيري را بر حق دانست .
كساني كه بانگاهي عميق و ديدي اساسي بيانيه اعلام موجوديت و نمودهاي ديگر نظرات ما را از طريق "وبلاگ" پي گرفته اند ، به وضوح خواهند يافت كه "چپ دموكرات " الگويي غير از " سوسيال دموكرات" بوده است ، هم از اين روست اگر در لفظ و مشخصه عنواني تمايزي را براي خود پذيرا شده است .
در اين الگو نه تنها ليبرال دموكراسي به نقد كشيده مي شود ، بلكه عامل اساسي و اصلي بهره كشي و استثمار اكثريت جامعه انساني به نفع اقليت صاحب ابزار توليد عمده ، روح ليبرال دموكراسي يعني "كاپيتاليسم" تعريف مي شود. وچپ دموكرات ، اساسا خود را در تقابل با همين وجه، كه اصل اساسي انديشه تاريخي چپ بوده است موضوعيت مي بخشد .
اما در اين ميان داعيه داران" چپ دموكرات" اصل ديگري را نيز را براي خود تعريف كرده اند كه بر بستر همين اصل مشروعيت اجتماعي خود را دنبال مي كنند و آن اصل نيز همانا دموكراسي است .
دموكراسي براي چپ دموكرات نه تنها يك لفظ و حربه سياسي نيست ، بلكه يك اصل مترقي و اساسي است كه چيزي جز برابري در توزيع قدرت اجتماعي و سياسي را بر خود حمل نمي كند . از چنين منظري است كه به دموكراسي نگريسته ميشود تا واجد صلاحيتي شود كه به عنوان يك اصل پيش برنده و مطلوب بر صدر عنوان هاي ديگر در الگوي ما برجسته شود .
بديهي است كه در اين ميان چنين سوالي دور از ذهن نخواهد بود كه چگونه وقتي يك الگو طرح مي شود كه صبغه چپ دارد ، ميتوان از برابري در آن دم زد ؟ ( سوالي كه ممكن است از سوي ليبرال ها مطرح شود، اين در حالي است كه ليبرال دموكراسي سالهاست با چنين منطقي پايان تاريخ را به نفع خود اعلام نموده است ).
در پاسخ به چنين پرسشي بايد گفت ؛ منطق ليبرال دموكراسي فوق الذكر ، از اساس اشتباه بوده است . "چپ دموكرات" نه تنها حتميت تاريخي را نمي پذيرد و پايانی ايدئولوژيك براي تاريخ متصور نيست ، بلكه آنچه از الگو بودن مطرح مي كند تنها ظرف عمل و مقتضاي اجتماعي نيروهاي چپ بوده است نه الگو ياچارجوب حاكم بر كل جامعه . (اين ادعا شايد بيش از همه به مذاق چپ هاي سنتي وارتدوكس ِ معتقد به حتميت ِ چپ پايان تاريخ خوش ننشيند ).
ما معتقديم تنها الگوي مناسب و برتر براي استقرار در جامعه "دموكراسي" بدون هر گونه پيشوند يا پسوند است (حال آنكه در توجيه عدم باور به بقاي دولت به مثابه ي نهادي پسيني دلالت هاي خاص خود را داريم ). در چنين ساختي از دولت است كه مي توان در عرصه اي مساعد بر بستر جامعه رشد يافته و مدني، در صورت برخورداري از تئوري هاي قابل پذيرش رنگ خود را بر محتواي دموكراسي زده ، مادام كه در راستاي برابري عمومي و واقعي بدون ايجاد رانت هایی براي دولت داران مدعي كارگران و زحمتكشان ، گام برداريم ، حائز رأي عمومي و بنابراين امكان لازم جهت تعميق پايه هاي اساسي برابري در همه زمينه ها به مفهوم سوسياليسم واقعي خواهيم بود .
اين همه بر اساس اين اصل مسلم استوار شده است كه معتقد نيستيم كه ميتوان در هيبت يك اقليت ممتاز و خير خواه ، جامعه اي را كه مايل و متمايل به انديشه ما نيست به سمت آينده اي محتوم سوق دهيم و همچنان كه سرمايه داري بر اساس خصلت رواني "حرص و طمع " و نفع گرايي بي حد و حصر استوار شده است ، سوسياليسم به عبارت مدلي مويد برابري براي همه نيز محتاج خواست عمومي و رواني جامعه خواهد بود كه جز با تبيين درست و فرهنگ سازي مناسب روي نخواهد داد .
بنابراين اگر چه تاريخ ِ به اصطلاح سوسيال دموكرات ها در همسويي با ليبراليسم است (كه ما خود را آن نمي دانيم ) ، اما تاريخ چپ انقلابي (يعني همان چپ تجربه شده كه مخالفان خود را به نام مرتد و خائن چونان مذهبي قدسي از دايره چپ بيرون مي كند ) هماره پيش از انقلاب ها در استواری با اقليتي چند سوار بر موج انقلاب ودوش توده ها و همراه بابرانگيختن گروه هاي خشمگين از وضع موجود و سو ء استفاده از تلاش آنها براي جامعه عاري از نابرابري و آزادي بوده است، و پس از انقلاب نیز با انداختن گناه بر دوش ديگران ، ايجاد دشمن دروني و بيروني و متعاقب آن ايجاد فضاي امنيتي و بسته نمودن جامعه كه هر انتقادي را به مثابه ضد انقلابي بودن گمارده و باتير وتبر به حذف آن مي پرداخت، منجر به نابودي آزادي و بسط نيافتن برابري ها گشت و از خود بيگانگي و استثمار را افزايش داد و سبب نابودي انديشه پوياي چپ و به وجود آمدن صورتي ناخوشايند و غير راستين از آن بوده است (هر چند كه شايد خواست اوليه افراد انقلابي آن چنين پيامدهايي نبوده باشد).شاخه اي از چپ كه به جاي دادن راهكار و ديدن واقعيات و پذيرفتن انتقادات همواره با دور كردن موضوع از حول خود و دادن نسبت هايي به ديگران همچون همسويي با ليبراليسم و يا ديگر برچسب هايي از اين دست در تلاش براي فرار از انتقادات و نديدن ديگران است. بر اين اساس شعار ما اين نيست كه هر كه از ما نيست بر ماست.بلكه در گام نخست فراخواني داديم به كساني كه چون ما مي انديشند تا با ما همراه شوند ، چه مسير خود را اينگونه شناخته ايم .
به هر روي ما خواهان زندگي بهتر به دور از بهره كشي و توزيع نابرابر امكانات و منافع موجود در جامعه هستيم و نه حذف و نابودي بي رحمانه ي ديگران در قالب شعارهاي احساسي در چارچوب يك سري مقولات خدشه ناپذير مقدس و تغيير ناپذير و نه خواهان ايزوله شدن و كشيدن ديوار آهنين به دور خود و يا ديگران .
(در راستاي جلوگيري از خستگي و بي ميلي خوانندگان ، سعي خواهد شد مطالب كوتاه و كامل ارائه شود و تبيين ها بيشتر به مطالب بعدي موكول شود).

چپ دموکرات ایران
جمعه ۱۴ تیر ۸۷
۴ جولای ۲۰۰۸