ضرورت سازمان یابی نیروهای چپ دموکرات

"گسست از شکل حزبی و این یا آن نوع شکل دولتی یا بین المللی، به معنای انصراف از هر گونه شکل سازمان دهی عملی و موثر نیست" (ژاک دریدا- اشباح مارکس)

چپ دموکرات سازمان عینی و ساخت حزبی ندارد، چه از اساس یک گفتمان است اما چه کسی به خود این حق را می دهد که گفتمان را سازمان ده اجتماعی نداند؟ سازمان دهی نیروهایی که علارغم بی اطلاعی از موقعیت مکانی یکدیگر، همزمان و به یک علت مورد هجوم و تخطئه واقع می شوند. اصولن منطقِ درون گفتمانیِ نیروهای چپ دموکرات، سازمان ده اصلی ایشان خواهد بود.
نیروها و فعالینی که در صدد فعالیت و عمل زیر عنوان"چپ دموکرات" بوده اند، از آنجایی که همه در ایران و غالبن دانشجو هستند، بر متن واقعیت نشسته اند، بنابر این همه ی جوانب کنش سیاسی و عمل اجتماعی را از حیث امنیتی و خطرات احتمالي با همه ی وجود لمس می کنند. در چنین شرایطی که کنش اجتماعی – سیاسی بیش از همه وقت تحدید شده است و به ویژه آنکه نیروهای "چپ دموکرات" ضعف و عقب ماندگی اعضا و عناصر مدنی را به وضوح حس کرده اند و کمک به توسعه آگاهی مدنی و ارتقای آگاهی خود و جامعه را اولویت نیروهای اجتماعی بطور عام و خود به طور خاص تعریف کرده اند، لزوم تشریح و تبیین فرصت های امر فرهنگی(به جای عمل تنها سیاسی- ریسکی و تبلیغاتی برای کسب قدرت روبنایی و سلطه غیر دموکراتیک)را برای خود ضرورت دانسته در صدد تجمیع فعالین اجتماعی و دانشجویی چپ با معیار های عرضه شده حول یک گفتمان مشخص بر آمده است.
اگر چه عملی نمودن و کشاندن این خواست به سطح وبلاگ، بار امنیتی ایجاد می نمود اما شکی نیست که در فضای کنونی جامعه، تنها امکان عملی برای رهگیری و ایجاد ارتباط با نیروهای نزدیک به خود را در همین شکل یافتیم. از طرفی گرایش خاص فرهنگی و فکری چپ دموکرات و صبغه ی مطلقن داخلی آن هر گونه امکان مستند سرکوب دولتی را به حداقل خود خواهد رساند. این مسئله البته به هیچ عنوان پیوستن و حمایت فعالین منفردِ خارج از کشور را نفی نکرده و عقب نزده است.

ما معتقدیم آن دسته از فعالین چپ که کنش فرهنگی را وجهه ی عمل خود قرار داده اند، با این توجیه که فعالیت عملی مشخص، امکان سرکوب را فراهم نموده، تهدیدات را بیشتر می کند، به نوعی محفلیسم نزدیک شده اند که برای عظمت کار فکری – فرهنگي و مهم ایشان خطری است بزرگتر از سرکوب رسمی. و از آنجایی که برای توسعه ی امکانِ(تفاهمی وارتباطی) کردنِ کنش هایمان راهی جز ورود به عرصه ی عمومی نداریم و مهمتر از همه اینکه می دانیم ، عرصه ی عمومی در جامعه ی ما عام نیست و ضرورت عام ( ونه عامیانه) کردن این عرصه نیز بر پیکر ذهن ما تحمیل شده است، خواهان سازمان یابی به مفهوم همگرایی و نزدیکی نیروهای همفکر، حول ضرورت های ایجابی "چپ دموکرات"هستیم. پر واضح است که وفق آغاز سخن که چپ دموکرات را فاقد سازمان رسمی تعریف کردیم ، این سازمان دهی نیروها که نزدیک به تجمیع نیروهاست، بمعنای سازمان آفریدن و سازمانی کردن افکار و اندیشه های مورد نظر نیست.

بر این اساس با توجه به ضرورت های پیش داده، آمادگی و اشتیاق خود را جهت همکاری بیشتر فعالین و نیرو های «چپ دموکرات» اعلام و بر ضرورت آن تاکید می نماییم.

چپ دموكرات ايران
پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۸۷

بیانیه چپ دموکرات بمناسبت آغاز سال تحصیلی جدید

ماه مهر بي هيچ ترديدي آغاز سال سياسي در ايران است،گرچه سال هاي اخير چندان فروغي به خود نديده باشد.
تجربه ي چند سال ِ گذشته، كه با تاسف مي توان سال هاي رخوت و ركود را بر آن بار كرد، پيش و بيش از هر درسي ،گوياي اين واقعيت بوده است كه هرچه دانشگاه از مقياس كمتري از آگاهي و پويايي سياسي و به تبع آن عمل سياسي برخوردار باشد ، سركوب سياسي در دانشگاه ها نيز بيشتر و عميق تر مي شود،چه سياسيون ِ فعال و كنش گران آگاه علي رغم ماهيت نهاد دانشگاه و دانشجو به كنش گران منفرد در متن بي تفاوتي و نارضايي خيل دانشجويان منفعل تبديل شده، سريعتر شناسايي و قويتر سركوب مي شوند. حال آنكه مدعاي ايشان جز خواست هاي همان خيل منفعل و بي تفاوت نبوده و نيست.
بر همين اساس ، سالي كه گذشت نه سال پويايي و شكوفايي دانشجويان و دانشگاه كه سال سركوب و تحديد بود. سالي كه قفل ها گران تر، سركوب ها بيشتر، حكم هاي شديدتر و شور بختانه سكوت ها سنگين تر شد. اين مجال، طاقت آن را ندارد كه به آسيب شناسي جريان ها و جولان ها ي از سر گذشته ي جنبش دانشجويي بپردازد. اما قصد آن دارد كه مختصري از آنچه را در پيش است بكاود.
سال آتي را نمي توان سال سرنوشت ساز ناميد، ‌چه اين لفظ سالهاست بر چنين اوضاعي اطلاق شده است و سرنوشتي از نو بر نساخته است. اما مي توان به سالي متفاوت تبديلش نمود. پشت جامعه آنچنان خم شده است كه كه اگر شكستني بود بي گمان تاكنون شكسته بود، اما! طاقت ما همچنان ناشكستني است. عمق ويراني ها و ناگواري ها آنچنان به سطح آمده است كه تكرار رديف هاي درد و رنج نياز به تحليل ندارد. همينكه درون اين جامعه باشي ، تحليل هاي تحليل گران را زندگي مي كني. در چنين وضعي دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي بار ديگر گشوده مي شوند، در حاليكه حاکمیت چون دانشگاه را بی رمق تر از آنی می دانست که اعتراضی به زیاده خواهیش بکند دست به سهمیه بندی جنسیتی زد ، شماري از ستاره های دانشگاه را از ادامه تحصیل منع کرد و در اقدامی بی سابقه – به نام بومی سازی دانشگاه ها - دست به تبعيض ِ آموزشی زد.
دانشجويان جديد با تصويري اينچنين پا به عرصه ي دانشگاه خواهند گذارد، دانشجوياني كه شلاق جديدترين نسخه ي بي عدالتي دولت كريمه را در ماجراي كنكور و فضاحت برآمده از آن، بر تن و وجود خود حس كرده اند.اينان در كنار شمار گسترده اي از هم سنگران قديمي تر خود عرصه اي جديد را به تجربه خواهند زيست كه چندان به سرشت و ذائقه شان جور نيست. روي سخن اين متن بيش از همه با همين ورودي هاي جديد به مراكز آموزش عالي ست.

دوستان عزيز!
وضعيت دانشگاه ها در سال هاي اخير تكان دهنده شده است. دانشگاهي كه در همه سال هاي قبل و حتا بعد از انقلاب 57، قلب تپنده ي جنبش هاي اجتماعي و سياسي ايران بود، سال هاي اخير را بر بستري از قلب نمايي ها و اخته سازي هاي دولت ساخته، در انفعال عمومي به سر برده است. فعاليت سياسي در چنين فضايي بيشتر به فعاليت انتحاري شبيه شده است. اما معدودي از ياران شما ، در عين حال اين خطر را به جان خريده، عرصه را خالي نگذاشته اند. كيفيت اين فداكاري هر چه باشد، بر واقعيتش بايد درود گفت.
در اينجا شايسته است قدري پيرامون فراز و فرود ِ جنبش دانشجويي در سال هاي اخير سخن بگوييم.
پس از پدیده تصفیه سیاسی – عقیدتی دانشگاه ها [ موسوم به انقلاب فرهنگی ] در آغازين سال هاي پس از انقلاب 57 ، دانشگاه از هر نسیم انتقادی و دگر اندیشانه دور نگه داشته شد تا اینکه از نیمه دوم دهه 70 به مرور امواج نارضایتی جامعه دانشگاه ها را که میزان الحراره جامعه هستند دست خوش تغییراتی کرد . از آن جا که در فضای دانشگاهی وقت ایران اندیشه های انتقادی [بالاخص رادیکال و چپ ] تصفیه شده بودند و شاید آن هایی هم که حضور داشتند بر اثر عواملی چون فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سردرگمی به سر می بردند این گفتمان نتوانست حضوری در فضای دانشگاه پیدا کند . از سویی دیگر سخنان پاره اي از تئوريسين هاي جمهوري اسلامي و حتا مسببين انقلاب فرهنگي،که اکنون خود منتقد مذهب سنتی حاکم بر جامعه بودند و البته همچنان تريبون هايي چون نشريات را در اختيار مي ديدند، مورد اقبال دانشجویان قرار گرفت و رفته رفته جریانی شکل گرفت که از حامیان اصلی خاتمی در انتخابات سال 76 محسوب می شد.
جنبش بعد از دوم خرداد به بازوی اجتماعی اصلاحات تبدیل شد تا حادثه 18 تیر 1378 که سدی در برابر موج تحول طلبی دانشجویان بود و موجب شد تا از آن به بعد جنبش گستردگی خود را از دست دهد. حضور سران دانشجویی در انتخابات مجلس و شورای شهر عملا آنان را از دانشگاه خارج کرد و دفتر تحکیم وحدت - که مامن گروه های منتقد قدرت بود - را عملا به سطح یک حزب سیاسی عضو جبهه دوم خرداد تنزل داد.
این حضور چند نتیجه برای جنبش دانشجویی به همراه داشت:
1- ورود دانشجویان به مبارزات احزاب سیاسی اصلاح طلب و بنیادگرا
2- تبدیل دانشگاه از بازوی اجتماعی اصلاحات به سیاهی لشکری برای توجیه و تبلیغ اقدامات اصلاح طلبان
3- ورود تحکیم وحدت به کانون مناقشات که هر یک از جریانات سعی می کرد تا جریان نزدیک به خود پرچم رهبری دفتر تحکیم را به عهده بگیرد.
اما موارد فوق اگر چه به ارتباط با بدنه جنبش دانشجویی ضربه سنگینی وارد کرد اما پیامد خوبی بر جای گذاشت و آن پیدایش استراتژی " دوری از قدرت " در بین جمعی از دانشجویان بود که باعث مرز بندی های جدیدی در بین جنبش دانشجویی شد . اين واقعيت ابتدا و در مرحله اول دفتر تحکیم را به طیف دموکراسی خواه علامه و طیف مورد حمایت حاکمیت و بنیادگرایان یعنی طیف شیراز تبدیل کرد و در مرحله دوم خود طیف علامه و باز حول همان گسل "چگونگی مراوده با قدرت " -که در اینجا قدرت به منزله احزاب سیاسی که پا در حاکمیت داشتند تعریف می شد – به طیف سنتی و مدرن تبدیل شد که اولی خود را پایبند به اصلاح طلبان و دومی منتقد این رابطه می دانست. این تفکیک گامی مثبت در جهت بلوغ جنبش دانشجویی بود . پس از این گسست ها جنبش وارد فاز تازه ای شد که این بار فضای فعالانی که راه خود را از حاکمیت جدا کرده بودند حول مسائل " ایدئولوژیک " پلاریزه شد و این به مثابه بلوغ کامل جنبش دانشجویی بود اما این رخداد مبارک وقتی رخ داد که دیگر در نامیدن این حرکت به نام "جنبش" تردید هایی جدی وجود داشت چرا که دانشگاه به فضایی با فعالان بالغ ولی در عین حال سرد و به غایت غیر سیاسی تبدیل شده بود.
با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و منع فعالیت های انجمن های اسلامی مستقل عملا گام آخر استقلال فعالیت های دانشجویی به شکلی جبری و بر اساس محدودیت های دولت ساخته بر داشته شد و دانشجویان را به تشکل یابی مستقل از حاکمیت وا داشت.حاکمیت که اکنون شکست پروژه انقلاب فرهنگی را به چشم می دید دست به راهبرد جدیدی زد و آن هم انقلاب فرهنگی مداوم بود .
آنچه موجب می شود تا نیاز به بازگشت قدرتمندانه جنبش دانشجویی به دانشگاه ها به امری ضروری تبدیل شود این تجربه است که دانشگاه خالی از صدای سیاسی خیلی زود همه چیز خود را از دست خواهد داد.
تلاش در جهت بومی سازی ، سهمیه بندی جنسیتی ، روند رو به رشد پولی شدن علم آموزی ، افزایش هزینه تحصیل و برای دانشجویان غیر بومی از طریق عدم تعلق خوابگاه به دانشجویان جدید و... همه در جهت ممانعت از شکل گیری مجدد هسته های دانشجویی و وابسته کردن دانشجویان از طریق مسائل مالی و تبدیل آنان به اشیایی فاقد اختیار است. ممانعت از تشکیل اتحادیه شورا های صنفی کشور و فروپاشیدن دفتر تحکیم وحدت نیز به جهت ترس از یک جنبش سراسری در برابر زیاده خواهی های حاکمیت است.این مسائل در کنار اخراج و بازنشتگی اساتید مستقل تلاش در جهت تبدیل دانشگاه به پادگانی از سربازانی مطیع و تبدیل آن به کارخانه ای برای تولید کالا های حافظ شرایط موجود می باشد.
حال و در چنين فضايي، مهمترين رسالت شما نيروهاي جوان و پرانرژي، گسترش سطح فعاليت ها از حيث كميت نيروها و فعالين سياسي و تعميق خواست ها و برنامه ها تا عمق واقعيات اجتماعي از حيث كيفي است. در اين شرايط، امكان سركوب نيروها ي فعال سياسي، از دستگاه هاي سركوب دولتي سلب و پوشش خوبي براي فعالين پيگير ايجاد مي شود. اين مهم در حاليست كه جمهوري اسلامي در سال پيش روي، انتخابات دهمين دوره ي رياست جمهوري را در برنامه دارد. بنابر اين يك بار ديگر گرايشات و عناصر سياسي ِ جورواجور و همه يك جور ِ وابسته ي به سيستم ، به فكر استفاده از پتانسيل هاي دانشگاه و دانشجو خواهند افتاد. از يك سو نيروهاي به اصطلاح "اصلاح طلب"!! (كه چه در شعار و چه در عمل نشاني از اين مفهوم ِ در عين حال نامطلوب ندارند) با شعار تو خالي آزاديخواهي و دموكراسي طلبي كه دير زماني ست براي اكثريت ِ جامعه رنگ باخته است، درصدد جلب و جذب دانشجويان خواهند بود و از ديگر سوي نيروهاي محافظه كارتر و نزديك به مراكز رسمي ِ سركوب، با علم ِ به تاثير دانشگاه در ايجاد شور ِ سياسي - اجتماعي، در پي به صحنه كشيدن ِ اين قشر، به نفع ِ مشروع نمايي خود و ساختار سياسي موجود خواهند بود. گستردگي امكانات مالي و تبليغاتي اين گروه ها و نيروها در كنار امكانات ِ نزديك به صفر ِ فعالان ضد‌ِ وضع موجود، كه تنها به نيروهاي ِ گسترده مردمي و حداكثر، تبليغات ِ اينترنتي مسلح هستند، پيچيدگي و دشواري شناخت و تشخيص را نمايان تر مي كند.
در چنين وضعي درك شرايط و استفاده از امكانات و موقعيت هايي كه بواسطه نياز مقطعي ِجمهوري اسلامي به دانشگاه ايجاد مي شود، رشد آگاهي و بلوغ را در ميان دانشجويان به اثبات خواهد رساند . بر اساس چنين واقعياتي است كه "چپ دموكرات"، از همه ي دانشجويان آگاه مي خواهد اسير نمايش هاي شناخته شده ي گروه هاي مدعي اصلاح طلبي و دموكراسي خواه ِ مدل ِ جمهوري اسلامي نشده ، وحدت خود را در مسير تحولات اجتماعي واقعي و اصيل بدست آورده و به سمت ايجاد تشكلي فراگير حول مفهوم دموكراسي و برابري حركت نمايند . در همين راستا « چپ دموكرات » همكاري و همراهي خود را به همه ي نيرو هايي كه در اين راه اهتمام دارند اعلام نموده ،آماده همكاري نيروهاي دانشجويي با آرمان ها و خواست هاي خود مي باشد.

چپ دموكرات ايران
جمعه 29 شهريور 1387
۱۹ سپتامبر ۲۰۰۸

یک واقعیت و دو پرسش

در میان نظراتی که پیرامون مطالب قبلی وبلاگ«چپ دموکرات» آمده بود،در دو مورد نیاز به اعلام نظر جمعی نیروهای چپ دموکرات احساس شد که در هر دو مورد به زعم ما، بیانیه اصول چپ دموکرات گویا و روشن بود. یکی سوال از نگاه ما به جنبش زنان و دیگری پرسش از نگاه به قومیت ها(یا همان ملیت های) موجود و حرکت هایی که به نام هویت طلبی و ناسیونالیسم تباری دیده می شود نزد نیرو های چپ دموکرات بوده است.
پیش از این هر دو اما نکته ای دیگر در میان تعدادی از نظرات به چشم خورد که بی تردید نه در مقام پاسخ، بلکه از موضع بیان واقعیتی مرتبط با خاستگاه ایرانی چنان نظراتی، توضیح زیر خواهد آمد.

1)بر خورد دیگران با ما
1- الف) چپ هایی که ما را پس می زنند:
« برای انقلابیون، جهان همواره آمادگی لازم برای انقلاب را دارد»(ماکس هورکهایم).
باری به باور بسیاری از نیروهای چپ موجود، که از اصول خود یکی را انقلاب می دانند، هر تفکر جدیدی که مدخلیتی آنی و فوری در زمینه انقلاب نداشته باشد، نه تنها چپ نیست، که همدست نیروهای امنیتی وهم داستان دشمن!لیبرال است.
این رفقا البته به سنت عمل می کنند وبی شک گسست از باوری که تاریخی و درونی شده است، چونان دست و پا زدن های ساختار موجود فکری و فر هنگی جامعه ما که همچنان در برابر الزامات جدید جامعه و جهان پاره ای ناخرسندی های عمیق را بروز می دهد، دشوار وبر بسیاری محال می نماید.
چپ دموکرات نه مدعی سهم خواهی در وضعیت موجود است(چرا که اولا معتقد است تعقل در عمل به مقتضای شرایط موجود، تنها رنج کار فرهنگی را نصیب ما می کند که اگر چه سخت اما شیرین است و اگر منافعی از چپ بودن در شرایط فعلی و حتی آینده ایجاد می شود، بی هیچ مقاومت و تردیدی به دیگر رفقایی که حضور ناخوشایندی دارند همه را از سهم خود هبه می کنیم) و نه معتقد به نتیجه بخش بودن تحولات آنی بر بستر رشد نیافته و غیر آگاه کنونی به نفع ساختاری چپ گراست. بنا بر همین تحلیل است که معتقیدیم تنها با باروری جامعه مدنی و رشد آگاهی به یک مدنیت مطلوب می توان عرصه را برای تحقق آنچه اقتضائات روانی اندیشه چپ است فراهم کنیم.
بنابر این، ما به عنوان بخشی از نیروهای چپ موجود برای بیان ایده و تحلیل های خود سعی در تجمیع نیروهایی با تحلیل نزدیک به خود را داشته وهمت به تولید فکر و کار تئوریک در عرصه عینی خواهیم نمود. این مسئله هیچ منافاتی با تئوری و عمل سایر نیرو های سیاسی چپ نداشته و تنها از موضع بروز فکری جمع ما صورت یافته است.

1- ب)لیبرال هایی که توتالیترند؛
چند سال پیش، محسن مخملباف که بادبان اعتقادش همواره خوب کار کرده است، در عین حال جمله ای گفت که بی مناسبت با این مجال نیست.«در درون هریک از ما ایرانی ها یک شازده کوچولو خوابیده است.»
این شازده کوچولو، استبداد بالقوه ایست که تنها مجال می خواهد تا صحنه را به نفع خود تمام کند. چندان تفاوت نمی کند که شازده ی ما را در گوشش اذان گفته باشند، یا از لاک سروده باشند و یا مانیفست کمونیست جاری کرده باشند. همین که فرصت یابد تمامیت خواه می شود و خود کامه. تاریخ جامعه ما نه لیبرال ها را در قدرت دیده است و نه چپ ها را. دولت مدرن قبلی هنوز از قنداق سنت و ناسیونالیسم شوینیستی نرسته بود و ژست های بی نسبت می گرفت، وصف ساختار سیاسی موجود نیز مشخص است. در چنین شرایطی معلوم نیست وقتی شعار ها و تئوری ها در حد ادعا های بالقوه مانده است چرا ادعا های ما چپ ها همیشه نقاب شک بر چهره ی یک تفکر دیکتاتور ماب بوده است وقتی عرصه ی تجلی برای هیچ یک از دو قطب روی نداده است و مگر این تاختن به اندیشه های غیر ، چیزی را جز نغمه های تمامیت خواهانه که همیشه مخل دموکراسی و دموکراتیزاسیون بوده است، نشان می دهد؟
بالمآل، ما مدعی هستیم که همین روحیات غیر ستیزانه و خود خواهانه است که تغییر نگرش هادر جامعه را ضروری کرده، معتقدیم هر نحله دیگری که بر بستر ذهنی و فرهنگی موجود به قدرت دست یابد، تنها استبدادی با رنگ جدید بر تاریخ ما خواهد افزود استبداد و رنج ها با حسرت دوباره بر جای خواهد ماند.

2) نگرش ما به مسئله قومیت و زنان؛
چپ دموکرات، در کنار اصولی که از موضع چپ دارد، اصالت بر چسته ای نیز به دموکراسی داده است. بی گمان کسانی که به درک صحیحی از دموکراسی و نحله چپ رسیده باشند، به نیکی دریافته اند که دموکراسی بر مبنای حقوق انسان شکل یافته است. بنابراین در این چارچوب هر انسانی از جایگاه انسانی خود دارای حقوقی است که اگر کسی یا کسانی متجاوز به آن شده باشند، حق اقامه دعوی (دادخواهی) به استیفای حقش محفوظ بلکه دموکراسی مدعیامتناع از تضییع حقوق افراد در درون چارچوب خود بوده است.
شکی نیست که در وضعیت موجود جامعه ی ما، خیزش های اجتماعی که همواره مبتنی بر پاره ای شکاف های اجتماعی شکل گرفته اند، بیشترین پتانسیل را بر مبنای شکاف حقوقی زنان، شکاف های قومی ، شکاف های مذهبی و به طور عمده شکاف های اقتصادی و سیاسی جهت بروز دارا هستند. بر این اساس است که ما معتقدیم هر کدام از جنبش های قومی در صورتی که بر محور قوم مداری و قوم مرکزی شکل نیافته باشد در متن حرکت خود انرژی حرکت های عمده تری را نیز آزاد خواهد کرد.

2- الف)مسئله قومیت ها(ملیت ها):
مسئله ای که در همه ی این سالها مطرح بوده است، مسئله هویت طلبی اقوام مختلف ایرانی بوده است. بر این اساس ترک ها، کرد ها، بلوچ ها، ترکمن ها، عرب ها و دیگر اقوام ایرانی مبتنی بر خاستگاه خاص خود مایل به بر خورداری از پاره ای حقوق متناسب با گرایشات قومی خود بوده اند. مسئله را با یک فرض بیان می کنیم:
فرض کنیم کودکی که از مادر و پدری ترک(آذری) بر آمده است، در سن یک سالگی بر اثر یک اتفاق در اختیار یک زوج آلمانی قرار گیرد و مبتنی برآموزش های مستقیم خانوادگی و محیطی آن زوج آلمانی پرورش یابد. در سن هفتاد سالگی همین فرد به هویت پدر و مادری واقعی خود آگاه شود. اگر بند بند وجود این پیر سال را از هم باز کنیم یک «یولداش» بیرون نمی آید. این فرص مستقیما به این مسئله بر می گردد که اولا زبان مسئله ای جبری ناشی از جبر موقعیت جغرافیایی است و دوم اینکه انسان بما هویت خود تنها دارای یک هویت اساسی و اصلی است که به تعبیری همان هویت نوعی اوست و سایر هویت های انتزاعی دیگر صرفا بر اساس مقتضیات محیطی و غیر نوعی بر او عارض می گردد. در عین پذیرش این اصل اساسی برای خود که برای تعریف یک انسان نمی توان مولفه هایی جز شاکله هویت نوعی او را طرح کرد اما پذپیرفته ایم که به هر روی جهان موجود همچنان مقتضیات عصری خود را دارد، (ما به آنها دامن نمی زنیم ،اما ... ) بنابر این نمی توان واقعیات موجود، دال بر وجود خواست های مبتنی بر هویت طلبی قومی را نادیده گرفت. بنابراین تا آنجایی که به قوم مداری و خود برتر بینی قومی و ملی نیانجامد، خود را همراه همه ی حق طلبی های قومی( برای نابودی هر گونه تبعیض قومی و ملی) در چارچوب جامعه ای دموکراتیک و الگویی دموکرات می دانیم.ضمن اینکه قائل به این مسئله اساسی تر هستیم که محرومیت های قومی مختلف در جامعه ی ایران ناشی از نبود جامعه ی مدنی رشد یافته، وجود ساختی غیر دموکراتیک و استبدادی است، بنابراین مشکلات موجود عمدتا به ایدئولوژی حاکم بر می گردد که جامعه را به خودی و غیر خودی تقسم کرده است. این در حالی است که چارچوب دموکراتیک پیشنهادی ما(به نسبه) عاری از ایدئولوژی خاص مقتضیات حقوقی همه ی گروه های اجتماعی را در کنار هم لحاظ خواهد کرد پس هر گونه برتری ناشی از تمایزات غیر حقیقی را رد ونفی می کنیم.
( مشکل قومیت فریبی از سوی حکومت های استبدادی ، منفت طلب و آریستو کراتی است که با پنهان کردن و فرافکنی مشکلات و بحران هاو مسایل اصلی به خصوص در جوامع کم توسعه یافته ومنتقل کردن فشار بر روی محور های چون تنش های قومی و مشغول کردن افراد در گیر بر سر چنان مسایلی در پی افزایش و انحصار سود و منفعت خود با کمترین هزینه ی ممکن هستند.)

2- ب) مسئله ی زنان:
بر اساس رویکرد فمینستی جهان دارای تفسیری مرد سالارانه است همچنین بیشتر مکاتب اجتماعی مسایل زنان را نادیده و گاه فراموش کرده اند اما تاریخ علم گویای این حقیقت است که مکتب چپ به عنوان مکتبی انسانی و دارای بیشترین دغدغه ی اجتماعی این مورد را به عنوان یکی از محوری ترین اصول خود قرار داده است چرا که حرکت آن از انسان آغاز می گردد و هنگامی که سرچشمه های تعیین حقوق را بر اساس انسان قرار دهیم بدان معناست که نگاه نه به واسطه ی تفکیک جنس و جنسیت بلکه بر اساس مقتضیات یک موجود اجتماعی است.زن یا مرد بودن و جنسیت با وجود قبول تفاوت های میان آنان فصل جدایی انسا ن از انسان است اما در وجود فرد اجتماعی گوهری مشترک وجود دارد که انسانیت آنان می باشد وگر نه میان دوفرد از یک جنس و جنسیت نیز تفاوت ها از عرش است تا فرش.براین اساس حقوق سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی باید بر اساس برابری و یکسانی میان افراد جامعه وجود داشته باشد وجنبش زنان برای تحقق خواست های خود که بر اساس تغییر برای برابری و نه سروری مرد یا زن است دارای مشروعیت و واقع بینی است.در دنیای امروز جهان اجتماعی را می باید از دریچه انسان بودن نگریست چرا که انسان پیش از هر چیز موجودی اجتماعی است.
در مورد زنان و حق فرزندی به نظر ما مادران به اندازه ی پدران دارای حق در مورد سرپرستی فرزندان می باشند و فرزندان چه فرزند قانونی و یا غیر قانونی دارای حقوق یکسانی هستند چونان که مادر می تواند نام خانوادگی خویش را بر فرزند بگذارد. اما در مورد سقط جنین به نظر ما بر اساس شرایط و تبصره مجاز میباشد؛ از آنجایی که پیشرفت علوم و آگاهی سازی در مورد تنظیم خانواده و مدیریت آن به اندازه مکفی داد سخن داده است لذا پیشگیری از بارداری در درجه نخست اهمیت قرار دارد. با توجه به اینکه فرایند جامعه پذیری نه تنها از دوران آغازین تولد انسان شروع می شود بلکه فرایند جامعه پذیری انسان در دوران جنینی نیز وجود دارد سقط جنین در ماه های اولیه تشکیل جنین که هنوز شاکله انسانی در آن وجود نیامده است بدون هیچ منع قانونی مجاز می باشد اما در دوران پیشرفته رشد جنین به علت غیر انسانی بودن آن تنها براساس شرایطی که حقوق آن را می توان با ژرف اندیشی مشخص نمود مجاز میباشد در غیر این صورت سقط جنین در دوره پیشرفته ی رشد جنین یعنی ماه های آخرین آن و بدون دلایل معتبر که حیات یک انسان را به خطر می اندازد در صورتی که دوام وی مخل حیات مادر نباشد انسانی نمی نماید.

چپ دموکرات ایران
19 تیرماه 1387

چرا سوسيال دموكرات نيستيم؟

چپ دموكرات ضمن درك و هضم ترديد ها، ابهامات و سوالات بيشماري كه درميان خوانندگان و پويش گران در نظرات خود مي بيند ، سعي خواهد كرد به فراخور امکان به تشريح مواضع خود بپردازد !

در اين مجال به دنبال پاسخگويي به پرسش عنواني ، به گشودن برخي مواضع خود مي پردازيم .
شكي نيست كه سوسيال دموكرات ها تاريخچه مشخصي دارند كه به نوعي پيش از ماركسيسم در قلب احزاب چپ موجود مي توان سابقه آن را جستجو كرد. به گونه اي كه تا پيش از پذيرش طرح و برنامه "ارفورت" كه به مثابه پذيرش ماركسيسم به عنوان الگوي اصلي حزب سوسيال دموكرات آلمان بود ، حزب سوسيال دموكرات آلمان موجوديت داشت و پس از شيفت مشخص و رسمي به ماركسيسم به جرأت مي توان گفت ؛ قاطبه گرايشات بعدي در اردوگاه فكري ماركسيسم رگه يا ريشه اي در اين حزب داشته اند . اگر چه سر آغاز ارتدوكس در ماركسيسم با وجود امثال "كائوتسكي" و "پلخانف" اولين نمود ماركسيستي در حزب سوسيال دموكرات آلمان بود ، اما به تدريج ساير شعب و شقوق ماركسيسم نيز از بستر حزب سوسيال دموكرات نضج گرفت . انشعابات گسترده اي كه از تجديد نظر طلباني چون "ادوارد برنشتاين" و "ژان ژورس"، تا برخورداران از راديكال ترين متدولوژي هاي حركتي چون "لنين"، "لوكزامبورگ" تا شاخه هاي تحليلي ، ساختارگرا ، فلسفي، انتقادي و ديگران را در بر مي گرفت .
به تدريج اما خاستگاه احزاب و گرايشات چپ ذيل همان عنوان "سوسيال دموكرات" از مواضع راديكال در روش و حتي هدف دست كشيد، به گونه اي كه آرام آرام، ضمن پذيرش ليبرال دموكراسي به عنوان چارچوب حاكم در مقام منتقدي منصف و در اوج خود حزبي فعال در قدرت كه درصدد توسعه رفاه درميان اقشار مختلف جامعه بوده است ، خود را متجلي كرد. حزبي كه به دنبال دست بردن در مناسبات توليد و توزيع سرمايه و سرمايه داري نبوده، بلكه ضمن پذيزش بقا و دوام مالكيت خصوصي بر ابزار توليد ِ عمده تنها به كسب حداقل هاي مناسب يك زندگي آبرومند براي اقشار و گروه هاي مختلف اجتماعي بسنده كرده است .
چنين الگويي از گرايش چپ كه امروزه تنها نمود مشخص و رسمي چپ در كشور هاي غربي است ، به نوعي "جناح چپ ليبراليسم " لقب گرفته است كه با ملاحظاتي مي توان چنين تعبيري را بر حق دانست .
كساني كه بانگاهي عميق و ديدي اساسي بيانيه اعلام موجوديت و نمودهاي ديگر نظرات ما را از طريق "وبلاگ" پي گرفته اند ، به وضوح خواهند يافت كه "چپ دموكرات " الگويي غير از " سوسيال دموكرات" بوده است ، هم از اين روست اگر در لفظ و مشخصه عنواني تمايزي را براي خود پذيرا شده است .
در اين الگو نه تنها ليبرال دموكراسي به نقد كشيده مي شود ، بلكه عامل اساسي و اصلي بهره كشي و استثمار اكثريت جامعه انساني به نفع اقليت صاحب ابزار توليد عمده ، روح ليبرال دموكراسي يعني "كاپيتاليسم" تعريف مي شود. وچپ دموكرات ، اساسا خود را در تقابل با همين وجه، كه اصل اساسي انديشه تاريخي چپ بوده است موضوعيت مي بخشد .
اما در اين ميان داعيه داران" چپ دموكرات" اصل ديگري را نيز را براي خود تعريف كرده اند كه بر بستر همين اصل مشروعيت اجتماعي خود را دنبال مي كنند و آن اصل نيز همانا دموكراسي است .
دموكراسي براي چپ دموكرات نه تنها يك لفظ و حربه سياسي نيست ، بلكه يك اصل مترقي و اساسي است كه چيزي جز برابري در توزيع قدرت اجتماعي و سياسي را بر خود حمل نمي كند . از چنين منظري است كه به دموكراسي نگريسته ميشود تا واجد صلاحيتي شود كه به عنوان يك اصل پيش برنده و مطلوب بر صدر عنوان هاي ديگر در الگوي ما برجسته شود .
بديهي است كه در اين ميان چنين سوالي دور از ذهن نخواهد بود كه چگونه وقتي يك الگو طرح مي شود كه صبغه چپ دارد ، ميتوان از برابري در آن دم زد ؟ ( سوالي كه ممكن است از سوي ليبرال ها مطرح شود، اين در حالي است كه ليبرال دموكراسي سالهاست با چنين منطقي پايان تاريخ را به نفع خود اعلام نموده است ).
در پاسخ به چنين پرسشي بايد گفت ؛ منطق ليبرال دموكراسي فوق الذكر ، از اساس اشتباه بوده است . "چپ دموكرات" نه تنها حتميت تاريخي را نمي پذيرد و پايانی ايدئولوژيك براي تاريخ متصور نيست ، بلكه آنچه از الگو بودن مطرح مي كند تنها ظرف عمل و مقتضاي اجتماعي نيروهاي چپ بوده است نه الگو ياچارجوب حاكم بر كل جامعه . (اين ادعا شايد بيش از همه به مذاق چپ هاي سنتي وارتدوكس ِ معتقد به حتميت ِ چپ پايان تاريخ خوش ننشيند ).
ما معتقديم تنها الگوي مناسب و برتر براي استقرار در جامعه "دموكراسي" بدون هر گونه پيشوند يا پسوند است (حال آنكه در توجيه عدم باور به بقاي دولت به مثابه ي نهادي پسيني دلالت هاي خاص خود را داريم ). در چنين ساختي از دولت است كه مي توان در عرصه اي مساعد بر بستر جامعه رشد يافته و مدني، در صورت برخورداري از تئوري هاي قابل پذيرش رنگ خود را بر محتواي دموكراسي زده ، مادام كه در راستاي برابري عمومي و واقعي بدون ايجاد رانت هایی براي دولت داران مدعي كارگران و زحمتكشان ، گام برداريم ، حائز رأي عمومي و بنابراين امكان لازم جهت تعميق پايه هاي اساسي برابري در همه زمينه ها به مفهوم سوسياليسم واقعي خواهيم بود .
اين همه بر اساس اين اصل مسلم استوار شده است كه معتقد نيستيم كه ميتوان در هيبت يك اقليت ممتاز و خير خواه ، جامعه اي را كه مايل و متمايل به انديشه ما نيست به سمت آينده اي محتوم سوق دهيم و همچنان كه سرمايه داري بر اساس خصلت رواني "حرص و طمع " و نفع گرايي بي حد و حصر استوار شده است ، سوسياليسم به عبارت مدلي مويد برابري براي همه نيز محتاج خواست عمومي و رواني جامعه خواهد بود كه جز با تبيين درست و فرهنگ سازي مناسب روي نخواهد داد .
بنابراين اگر چه تاريخ ِ به اصطلاح سوسيال دموكرات ها در همسويي با ليبراليسم است (كه ما خود را آن نمي دانيم ) ، اما تاريخ چپ انقلابي (يعني همان چپ تجربه شده كه مخالفان خود را به نام مرتد و خائن چونان مذهبي قدسي از دايره چپ بيرون مي كند ) هماره پيش از انقلاب ها در استواری با اقليتي چند سوار بر موج انقلاب ودوش توده ها و همراه بابرانگيختن گروه هاي خشمگين از وضع موجود و سو ء استفاده از تلاش آنها براي جامعه عاري از نابرابري و آزادي بوده است، و پس از انقلاب نیز با انداختن گناه بر دوش ديگران ، ايجاد دشمن دروني و بيروني و متعاقب آن ايجاد فضاي امنيتي و بسته نمودن جامعه كه هر انتقادي را به مثابه ضد انقلابي بودن گمارده و باتير وتبر به حذف آن مي پرداخت، منجر به نابودي آزادي و بسط نيافتن برابري ها گشت و از خود بيگانگي و استثمار را افزايش داد و سبب نابودي انديشه پوياي چپ و به وجود آمدن صورتي ناخوشايند و غير راستين از آن بوده است (هر چند كه شايد خواست اوليه افراد انقلابي آن چنين پيامدهايي نبوده باشد).شاخه اي از چپ كه به جاي دادن راهكار و ديدن واقعيات و پذيرفتن انتقادات همواره با دور كردن موضوع از حول خود و دادن نسبت هايي به ديگران همچون همسويي با ليبراليسم و يا ديگر برچسب هايي از اين دست در تلاش براي فرار از انتقادات و نديدن ديگران است. بر اين اساس شعار ما اين نيست كه هر كه از ما نيست بر ماست.بلكه در گام نخست فراخواني داديم به كساني كه چون ما مي انديشند تا با ما همراه شوند ، چه مسير خود را اينگونه شناخته ايم .
به هر روي ما خواهان زندگي بهتر به دور از بهره كشي و توزيع نابرابر امكانات و منافع موجود در جامعه هستيم و نه حذف و نابودي بي رحمانه ي ديگران در قالب شعارهاي احساسي در چارچوب يك سري مقولات خدشه ناپذير مقدس و تغيير ناپذير و نه خواهان ايزوله شدن و كشيدن ديوار آهنين به دور خود و يا ديگران .
(در راستاي جلوگيري از خستگي و بي ميلي خوانندگان ، سعي خواهد شد مطالب كوتاه و كامل ارائه شود و تبيين ها بيشتر به مطالب بعدي موكول شود).

چپ دموکرات ایران
جمعه ۱۴ تیر ۸۷
۴ جولای ۲۰۰۸

بیانیه اعلام موجودیت چپ دموکرات ایران

درک ضرورت پیش از ضرورت تغییر، نهاد اندیشه را در عرصه ی واقعیات به حرکت وا می دارد و این حرکت است که ضرورت تغییر را به مناسبات موجود و آینده تحمیل می کند.
براین اساس و با توجه به واقعیات موجود جامعه و جهان، ما نیروهای چپ دموکرات از آنجاییکه چپیم:
چون جهان امروز، جهان سرمایه داریست وما با چنین جهانی کنار نیامده ایم، اما کناره نیز نگرفته ایم.آن جهان را راست می گویند و ما در برابرش. عرصه تضاد امروز، ما را اینگونه برون داده است. ما برون داد جامعه ی موجودیم؛ برون دادی که چپ خوانده می شود. پس چپیم،چون افق انسانی آرمان های خود را در«اندیشه ی چپ» یافته ایم وتنها راه «رهایی انسان» را نه در تفسیر موقعیت که در تغییر آن می بینیم.

و دموکراتیم:
چه باور داریم، دموکراسی چارچوبی است که در راستای سیر موجود تاریخ که مبتنی بر پذیرش نهاد دولت از سوی مردم است، بهترین و قابل پذیرش ترین قالب و چارچوب است. واز آنجایی که معتقدیم ، «بینش دموکراتیک » نه امری خارجی و تحمیل شده با مقتضیات زمان بر «اندیشه ی چپ » بلکه در ذات چپ موجود است، که متکی بر بستر اجتماعی ونه اراده ی تحمیل شده ی اقلیتی پیشگام بر اکثریت است.
درک یگانه از دموکراسی و چپ را نزد خود اعلام و بر موارد زیر اصرار می کنیم:
۱- ما معتقدیم ساختار حاکم بر جامعه ی ما علی رغم همسویی با ساخت کلی سرمایه داری، دارای ویژگی های خاص خود نیز می باشد که الزامات جدیدی را پیش روی ما قرار می دهد.
۲- ما معتقدیم نظام سرمایه داری جز با تداوم بهره کشی از انسان در چارچوب فرایند تولید و انباشت سرمایه از طریق استثمار فرد در جامعه و همچنین استحکام کار مزدی امکان حیات ندارد.
۳- ما معتقدیم جامعه ی موجود با مناسبات غیر انسانیش متضمن ابتدایی ترین امکانات و بهره مندی ها برای اکثریت عظیمی از جامعه نیست، لذا برای رفع تبعیض از هر نوعی در تمامی شئونات جامعه تمام قوای خود را به کار می گیریم.
۴- ما معتقدیم که مهمترین درد موجود انسانی پیش از همه جدا سازی انسان از هویت خود و از خود بیگانگی دائمی انسان تحت مناسبات مختلف اجتماعی و سیاسی است. بر این اساس با هر شکلی از بیگانه سازی انسان، چه در فرایند باز تولید سرمایه داری و چه بر اثر ایدوئولوژی های مسخ کننده ی هویت فردی و انسانی به نام آرمان حزبی و جنبشی به فراخور امکان، مبارزه ی تئوریک و عینی خواهیم کرد.
۵- مهمترین اصل برای اتحاد با سایر نیروهای جنبشی و جنبش های اجتماعی از دید ما، مرکزیت جایگاه انسان در تئوری هاست، بر این اساس با هر جنبشی که متاثر از منشا یا هدف سعی در استحاله ی ماهیت حرکت در منافع تشکیلاتی خود نداشته باشد همراه می شویم؛ چراکه دادخواهی همه ی اقشار و گروه های اجتماعی را جدا از رهایی و شادکامی همه ی جامعه نمی دانیم.
۶- ما نیروهای چپ دموکرات در مسیر دموکراتیزاسیون جامعه گام برداشته و معتقدیم تحقق آرمان های انسا نی مان تنها بر بستری دموکراتیک ممکن است.
۷- ما چپ دموکراتیک را چارچوبی برای اعمال و رفتار خود می دانیم، اما معتقدیم تفسیر و تغییر جهان در تنگنای محدود و مطلق یک جهان بینی و ایدوئولوژی خاص امکان پذیر نمی باشد.
۸- پویایی و دیالکتیک موجود در مناسبات اجتماعی و فکری، تئوری هایمان را در پراکسیس مان شکل می دهد بر این اساس متن موجود همه ی آنچه ما می خواهیم نیست و نیاز های جدید، اصول جدیدی را ایجاد خواهد کرد. ...


دوشنبه ۱۰ تیرماه
۳۰ جون ۲۰۰۸