از آغاز پیدایی عینی جنبش کنونی مردم ایران تاکنون، تنها سه کلان شهر بصورت عمده درگیر مبارزهیِ خیابانی و صف آرایی در برابر دستگاه سرکوب دیکتاتوری حاکم بودهاند؛ تهران، شیراز و اصفهان.
این تذکر به معنای نادیده گرفتن حضورهای پراکنده در دیگر ِ شهرها نیست، بلکه اشارهایست برای ورود به بحث اصلی این نوشتار.
بی تردید دستگاه سرکوبِ حاکم جهت دفع و حذف حضور اعتراضی مردم از کف خیابانها (که سال های پیشین مهمترین عرصه ی تجلی مشروعیت حاکمیت دینی بود و اینک به تسخیر مخالفان وضع موجود درآمده است)، اقدام به گسیل گسترده نیروهای بسیجی، ارازل و اوباش ِ مزدبگیر از شهرهای کوچک به کلان شهرهای مورد اشاره نموده و به ابزار تطمیع و تحمیق، آن دسته از هم میهنان را در برابر ملت قرار داده است تا پاسدار جهل و جور حاکم باشند.
به این منظور، تمرکز اصلی دستگاه ترور و سرکوب دولتی به فراخور سابقه در این جنبش، کلان شهرهای تهران، شیراز و اصفهان بودهاست. این تاکتیک دولت با همراهی ناخواستهیِ بخشهای زیادی از نیروهای جنبشی همراه بوده است که با انفعال در حوزه ی کنش شهرهای کوچک خود در گسیل نیروهای سرکوبگر این شهرها به تهران، غیر مستقیم یارای دولت بوده اند. چرا که عمدهیِ نیروها در شهرستان های مختلف همهی امید خود را به حضور مردمی به ویژه در تهران گره زدهاند و تهران اگرچه به حق کانون مبارزه و جنبش بوده است اما تاکنون به رغم بی حیثیت کردن رژیم در همهیِ شئون، همچنان تاوان عدم خیزش گسترده در دیگر نقاط کشور را می دهد. این نکتهی تاسف بار به ویژه در به صحنه نیامدن جدی ِ شهرهای تبریز و مشهد در عین وجود پتانسیل های اعتراضی قوی، فرصت تمرکز بیشتری در اختیار دولت کودتایی قرار دادهاست.
از طرفی دیگر، سازمان یابی شبکههای اجتماعی درون زا تنها در تهران مشهود و قابل قبول بودهاست. این مهم را در تهیه و تکثیر اعلامیهها، سی دیها و امکانات آگاهی بخش به شکلی گسترده میتوان به وضوح در جنبش مدنی - اعتراضی تهران دید.
بر این اساس به نظر میرسد نیاز به اقداماتی فوری در دیگر شهرها احساس می شود؛
۱ - فعالتر شدن فعالیتهای آگاهی بخش مخفی از قبیل چاپ و پخش بیانیههای افشاگرانه به ویژه در شهرها و نقاطی که بواسطهی عدم دسترسی تودهیِ محروم به منابع اطلاعاتی و خبری، فقر اطلاعاتی بیشتری حس شده و مشخصن حدود آگاهی از اوضاع محدود به منابع خبری دولتی است.
۲ - گسترش شعارنویسی ها در سطحی که هم بار آگاهی بخش آن محقق شود و هم ایجاد جنگ روانی در نیروهای دولتی نماید.
۳ - درخواست حضور و پخش اعلامیههای تجمع مردمی همزمان با دیگر شهرها، به ویژه کلان شهرهای مورد اشاره جهت برهم زدن نظم و تمرکز دستگاه سرکوب و تشویش در بسیج نیروهای سرکوبگر، حتا اگر تحقق قطعی حضور و تجمع مردمی دور از ذهن باشد.
۴ - تکثیر «مبارزه» و نافرمانی از دولت در عرصه های مختلف زندگی، از ابتدایی ترین کنشهای روزمره گرفته تا کلانترین آنها و تبدیل زندگی روزمره به عرصهای برای مقاومت در برابر استبداد.
۵ - پرهیز از دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در میان مردم و قائل شدن به وجود دشمن مشترک، که همانا استبداد حاکم است.
بر این موارد می توان موارد دیگری نیز به تناسب شهرها و مناطق جغرافیایی مختلف افزود؛ از قبیل تکیه بر موارد برابری خواهانه ی هویت طلبانه، مذهبی، جنسیتی و ... که موجبات ستم مضاعف نیز می باشد.
این تذکر به معنای نادیده گرفتن حضورهای پراکنده در دیگر ِ شهرها نیست، بلکه اشارهایست برای ورود به بحث اصلی این نوشتار.
بی تردید دستگاه سرکوبِ حاکم جهت دفع و حذف حضور اعتراضی مردم از کف خیابانها (که سال های پیشین مهمترین عرصه ی تجلی مشروعیت حاکمیت دینی بود و اینک به تسخیر مخالفان وضع موجود درآمده است)، اقدام به گسیل گسترده نیروهای بسیجی، ارازل و اوباش ِ مزدبگیر از شهرهای کوچک به کلان شهرهای مورد اشاره نموده و به ابزار تطمیع و تحمیق، آن دسته از هم میهنان را در برابر ملت قرار داده است تا پاسدار جهل و جور حاکم باشند.
به این منظور، تمرکز اصلی دستگاه ترور و سرکوب دولتی به فراخور سابقه در این جنبش، کلان شهرهای تهران، شیراز و اصفهان بودهاست. این تاکتیک دولت با همراهی ناخواستهیِ بخشهای زیادی از نیروهای جنبشی همراه بوده است که با انفعال در حوزه ی کنش شهرهای کوچک خود در گسیل نیروهای سرکوبگر این شهرها به تهران، غیر مستقیم یارای دولت بوده اند. چرا که عمدهیِ نیروها در شهرستان های مختلف همهی امید خود را به حضور مردمی به ویژه در تهران گره زدهاند و تهران اگرچه به حق کانون مبارزه و جنبش بوده است اما تاکنون به رغم بی حیثیت کردن رژیم در همهیِ شئون، همچنان تاوان عدم خیزش گسترده در دیگر نقاط کشور را می دهد. این نکتهی تاسف بار به ویژه در به صحنه نیامدن جدی ِ شهرهای تبریز و مشهد در عین وجود پتانسیل های اعتراضی قوی، فرصت تمرکز بیشتری در اختیار دولت کودتایی قرار دادهاست.
از طرفی دیگر، سازمان یابی شبکههای اجتماعی درون زا تنها در تهران مشهود و قابل قبول بودهاست. این مهم را در تهیه و تکثیر اعلامیهها، سی دیها و امکانات آگاهی بخش به شکلی گسترده میتوان به وضوح در جنبش مدنی - اعتراضی تهران دید.
بر این اساس به نظر میرسد نیاز به اقداماتی فوری در دیگر شهرها احساس می شود؛
۱ - فعالتر شدن فعالیتهای آگاهی بخش مخفی از قبیل چاپ و پخش بیانیههای افشاگرانه به ویژه در شهرها و نقاطی که بواسطهی عدم دسترسی تودهیِ محروم به منابع اطلاعاتی و خبری، فقر اطلاعاتی بیشتری حس شده و مشخصن حدود آگاهی از اوضاع محدود به منابع خبری دولتی است.
۲ - گسترش شعارنویسی ها در سطحی که هم بار آگاهی بخش آن محقق شود و هم ایجاد جنگ روانی در نیروهای دولتی نماید.
۳ - درخواست حضور و پخش اعلامیههای تجمع مردمی همزمان با دیگر شهرها، به ویژه کلان شهرهای مورد اشاره جهت برهم زدن نظم و تمرکز دستگاه سرکوب و تشویش در بسیج نیروهای سرکوبگر، حتا اگر تحقق قطعی حضور و تجمع مردمی دور از ذهن باشد.
۴ - تکثیر «مبارزه» و نافرمانی از دولت در عرصه های مختلف زندگی، از ابتدایی ترین کنشهای روزمره گرفته تا کلانترین آنها و تبدیل زندگی روزمره به عرصهای برای مقاومت در برابر استبداد.
۵ - پرهیز از دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در میان مردم و قائل شدن به وجود دشمن مشترک، که همانا استبداد حاکم است.
بر این موارد می توان موارد دیگری نیز به تناسب شهرها و مناطق جغرافیایی مختلف افزود؛ از قبیل تکیه بر موارد برابری خواهانه ی هویت طلبانه، مذهبی، جنسیتی و ... که موجبات ستم مضاعف نیز می باشد.